|
جمعه 20 بهمن 1391برچسب:, :: 23:23 :: نويسنده : asal
چراوقتي ميگم دوستت دارم ميگي جدييييييييييييي؟ چرا حرفامو باور نداري تا نبينمت تا نبوسمت تا تو آغوشم نباشي.... دلتنگتم عشقم به كي بكم جزخودت كه ميدوني دوستت دارم l
جمعه 20 بهمن 1391برچسب:, :: 19:31 :: نويسنده : asal
بنام آن خدايي كه پسران رو آفريد . . . . . . . . . تا يه عمر منت كش دخترا باشن!!!
جمعه 20 بهمن 1391برچسب:, :: 14:58 :: نويسنده : asal
گفتی: هروقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه یه نامردی اشکتو ببینه و بهت بخنده ... گفتم: اگه بارون نیومد چی؟ گفتی: اگه چشمه قشنگه تو بباره آسمون گریش میگیره ... گفتم: یه خواهش دارم وقتی آسمون چشمم خواست بباره تنهام نذار گفتی: به چشم ... حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمی باره ... تو هم اون دور دورا ایستادی و داری بهم میخندی . . . !
جمعه 6 بهمن 1391برچسب:, :: 18:36 :: نويسنده : asal
شده يه چيزي تو دلت سنگيني كنه....؟؟؟خيلي سخته ادم كسي رو نداشته باشه...
مگه چند بار اشك هاي شبونش رو پاك كرده...؟!
بهش محل هم نداده تا رفته گريه كنه زود تر از اون بساط گريه اش رو پهن كرده تا كم نياره ...
خيلي سخته ادم خودش به تنهايي خو كنه اما دلي داشته باشه كه مدام از تنهايي بناله...
خيلي سخته ادم ندونه كدوم طرفيه؟!
خيلي سخته ادم احساس كنه خدا انو از بنده هايش جدا كرده ...
خيلي سخته ندوني وقتي داري با خدا درددل مي كني داره به حرفات گوش مي ده يا ...
پرده ي گناهات انقدر ضخيم شده كه صدات به خدا نمي رسه.... ؟!
سه شنبه 4 بهمن 1391برچسب:, :: 9:45 :: نويسنده : asal
هفت شماره را میگیرم ...
|